قوله تعالى: أ لمْ یروْا کمْ أهْلکْنا منْ قبْلهمْ منْ قرْن این رویت علم و اخبار است، کافران مکه را میگوید: نمى‏دانند و خبر نکرده‏اند ایشان را که ما پیش از ایشان از عهد آدم تا به نوح، و پس از نوح از عاد و ثمود و امثال ایشان از آن جهانیان و جهان داران چند هلاک کردیم، پس از آنکه ایشان را دسترس دادیم، و در زمین ممکن گردانیدیم، با خواسته فراوان و تن‏ها آبادان، و زندگانى دراز، و بطش تمام، و تمکین در بلاد و اقطار.


قرن نامى است گروهى را که در یک عصر باشند بهم مقترن، پیوسته یکدیگر، و در میان ایشان پیغامبرى بود، یا خلیفه‏اى که بجاى پیغامبر بود، یا طبقه‏اى از اهل علم که مرجع دین در آن با ایشان بود، تا این طبقه و آن گروه بر جاى باشند پیوسته آن را قرن گویند، اگر روزگارشان دراز بود یا اندک هر دو یکسان بود، و دلیل بر این قول مصطفى (ص) است: «خیرکم قرنى» یعنى اصحابه، «ثم الذین یلونهم»، یعنى التابعین، «ثم الذین یلونهم» یعنى الذین اخذوا عن التابعین.


و روا باشد که روزگارى بر شمرده آن را نامزد کنند، پس اختلافست میان علما در کمیت آن. قومى گفتند: هشتاد سال. قومى گفتند: هفتاد. قومى گفتند: شصت. قومى گفتند: چهل، و اصحاب حدیث بیشترین بر آنند که صد سال بود، لقول النبى (ص) لعبد الله بن بسر: «یعیش قرنا»، فعاش مائة سنة.


مکناهمْ فی الْأرْض ما لمْ نمکنْ لکمْ حقیقت تمکین راست داشتن آلت و عدت و قوت است. اگر کسى قدرت کتابت دارد، و آلت و ساز آن ندارد، متمکن نبود، چون ساز و آلت راست شد تمکن حاصل شد، و تعذر برخاست، پس قدرت ضد عجز است، و تمکن منافى تعذر. و قیل: مکناهمْ فی الْأرْض ما لمْ نمکنْ لکمْ اى اعطیناهم من نعیم الدنیا و الامر و النهى من اهلها ما لم نعطکم. و أرْسلْنا السماء علیْهمْ سماء اینجا باران است. از بهر آن این نام بر باران نهادند که از زبر مى‏آید. مدْرارا یعنى متتابعا، من الدرور، و هو کثرته، من در یدر. مدرار نه آنست که شب و روز پیوسته ریزان بود، بلکه بوقت حاجت از پس یکدیگر چنان که لائق بود، و سبب نعمت باشد، ریزان بود. و مدرار اسمى است از اسماء مبالغت، و هو مفعال من الدر، یقال دیمة مدرار اذا کان مطرها کثیرا دارا، و هو کقولهم امرأة مذکار، اذا کانت کثیرة الولادة فى الذکور، و کذلک میناث فى الاناث.


فأهْلکْناهمْ بذنوبهمْ یعنى فعذبناهم بتکذیبهم رسلهم، و یقال: اهلکناهم بذنوبهم لانهم لم یحذروا الذنوب المورطة و العیوب المسخطة، حتى اخذوا، فلم یجدوا خلاصا و لا مناصا و لا معاذا و لا ملاذا.


قال ابو هریرة سمعت النبى (ص) یقول: «انما انتم خلف ماضین، و بقیة متقدمین، کانوا اکثر منکم بسطة و اعظم سطوة، ازعجوا عنها اسکن ما کانوا الیها، و غدرت بهم اوثق ما کانوا بها، فلم یغن عنهم قوة عشیرة، و لا قبل منهم بذل فدیة، فارحلوا انفسکم بزاد مبلغ قبل ان توخذوا على فجاءة، و قد غفلتم عن الاستعداد».


ثم قال: و أنْشأْنا منْ بعْدهمْ قرْنا آخرین اى خلقنا من بعد هلاکهم قوما اخرین، فسکنوا دیارهم خیرا منهم، و بعث الیهم الرسل. این آنست که قبطیان را بآب بکشت با فرعون، و بنى اسرائیل را بجاى ایشان نشاند، گفت: «کذلک و أوْرثْناها قوْما آخرین. فما بکتْ علیْهم السماء و الْأرْض و ما کانوا منْظرین»، و قوم نوح را بطوفان هلاک کرد، و گروهى دیگر را ساکنان زمین کرد، آنست که گفت: «إن فی ذلک لآیات و إنْ کنا لمبْتلین. ثم أنْشأْنا منْ بعْدهمْ قرْنا آخرین». قومى دیگر را بصیحه جبرئیل هلاک کرد، و دیگران را بجاى ایشان نشاند، چنان که گفت فأخذتْهم الصیْحة بالْحق فجعلْناهمْ غثاء فبعْدا للْقوْم الظالمین. ثم أنْشأْنا منْ بعْدهمْ قرونا آخرین.


رب العالمین کفار مکه را میگوید که: آن بطش و بأس و قوت و ملکت و نعمت که آن جهانداران را دادیم شما را ندادیم، و آن تمکین که ایشان را کردیم شما را نکردیم، با این همه چون پیغامبران را دروغ زن داشتند، و سر کشیدند، و نافرمانى کردند، ایشان را بآن گناه که کردند فرا گرفتیم، و کشتیم، و دیگران را بجاى ایشان نشاندیم، یعنى که از شما نیز هر کس که راه ایشان گیرد، روز ایشان بیند. این آیت حجت است بر منکران بعث، از آن روى که رب العالمین چون قادر است که قومى را هلاک کرد، و گروهى دیگر را آفرید، و بجاى ایشان نشاند، قادر است که این عالم را نیست گرداند و دیگر عالمى آفریند، و قادر است که هلاک کند، و باز دیگر باره باز آفریند.


و لوْ نزلْنا علیْک کتابا فی قرْطاس مقاتل و کلبى گفتند: این آیت در شأن النضر بن الحارث و عبد الله بن ابى امیه و نوفل بن خویلد آمد، که گفتند: یا محمد لن نومن لک حتى تأتینا بکتاب من السماء نعاینه، و معه اربعة من الملائکة یشهدون علیه انه من عند الله، و انک رسوله. گفتند: ما ایمان نیاریم اى محمد تا آن گه که کتابى آرى از آسمان که آن را معاینه بینیم، و با وى چهار فریشته که گواهى دهند که آن کتاب از نزدیک خداست، و تو رسول خدایى. رب العالمین گفت: و لوْ نزلْنا علیْک کتابا فی قرْطاس اى فى صحیفة مکتوبا من عندى، فنزل من السماء عیانا و مسوه بایدیهم، لقال الذین کفروا إنْ هذا إلا سحْر مبین.


خبر داد رب العزة که اگر هم چنان که خواسته‏اند فرو فرستیم، ایشان گویند: این سحرى آشکار است و هم نپذیرند، هم چنان که انشقاق قمر در خواستند، آن گه گفتند: «هذا سحر مستمر». قال عطا: لقالوا هو سحر لما سبق فیهم من علمى.


و قالوا لوْ لا أنْزل علیْه ملک هم ایشان گفتند که چرا از آسمان فریشته فرو نیاید که ما صورت وى به بینیم، و گواهى دهد برسالت وى؟ رب العالمین گفت: و لوْ أنْزلْنا ملکا یعنى فى صورته لقضی الْأمْر اى لماتوا جمیعا حین رأوا الملک.


اگر فریشته‏اى فرو آمدى و ایشان بدیدندى، همه بمردندى، و ایشان را زمان ندادندى، که آدمى فریشته را روز مرگ بیند. قتاده گفت: لوْ أنْزلْنا ملکا ثم لم یومنوا لقضی الْأمْر اى لا هلکوا بعذاب الاستیصال، و لم یناظروا کسنة من قبلهم ممن طلبوا الآیات فلم یومنوا. میگوید اگر فریشته‏اى فرو آید و ایشان ایمان نیارند، ایشان را هلاک کنیم، و عذاب فرستیم، بى‏آنکه ایشان را مهلت دهیم یا با توبه گذاریم، هم چنان که واپیشینیان کردیم، آن گه که آیات درخواستند، و آن گه ایمان نیاوردند.


و لوْ جعلْناه ملکا یعنى و لو جعلنا المنزل ملکا لجعلناه صورة الملک رجلا لانهم لا یستطیعون ان یروا الملک فى صورته، لان اعین الخلق تحار عن رویة الملائکة، و لذلک کان جبرئیل (ع) یأتى النبى (ص) فى صورة دحیة الکلبى، و کذلک تسور محراب داود فى صورة رجلین یختصمان الیه، و رآهم ابراهیم على صورة الضیفان. و للبسْنا علیْهمْ ما یلْبسون اى و لخلطنا علیهم ما یخلطون على انفسهم حتى یشکوا فلا یدروا ملک هو ام آدمى؟


معنى این دو آیت آنست که اگر ما فریشته در صورت خویش فرستادیمى، ایشان طاقت دیدار وى نداشتندى و بمردندى، و اگر فریشته را در صورت مردى فرستادیمى این لبس و شبهت که بر ایشان است اکنون، همان بر جاى بودى، و پس کار آن بریشان پوشیده و آمیخته مى‏داشتیمى، ایشان را همان بودى که اکنون، که مردى مى‏بینید در صورت خویش، یقال: لبست الامر على القوم البسهم، اذا شبهته علیهم و اشکلته علیهم، و کانوا هم یلبسون على ضعفتهم فى امر النبى (ص) فیقولون: انما هذا بشر مثلکم، فقال تعالى: و لوْ أنْزلْنا ملکا فرأوا الملک رجلا لکان یلحقهم فیه من اللبس مثل ما لحق ضعفتهم منه.


پس مصطفى (ص) را تسلى داد، و کافران را تحذیر کرد، گفت: و لقد اسْتهْزئ برسل منْ قبْلک درین آیت استهزا و سخریت در یک معنى نهاد، گفت: یا محمد امتهاى گذشته برسولان ما همان استهزا کردند که اهل مکه با تو کردند، فحاق اى نزل و حل، و قیل احاط و اشتمل، اى احاط بهم عقوبة ذلک، بالذین سخروا منْهمْ اى احاط بهم العذاب ما کانوا به یسْتهْزون بالرسل و الکتاب، و یقال یستهزءون بأن العذاب غیر نازل بهم، و قیل معناه: حاق بهم عاقبة استهزائهم.


آن گه گفت: یا محمد قلْ سیروا فی الْأرْض این مستهزیان را گوى: سیروا فى الارض، اى سافروا، ثم انظروا فاعتبروا کیف کان عاقبة المکذبین، فسترون آثار وقائع الله بهم، کیف اهلکهم و قتلهم بالوان العقوبة و النقم مثل عاد و ثمود.


و الذین منْ بعْدهمْ و ما الله یرید ظلْما للْعباد کفار مکه را درین آیت تحذیر میکند، و پند میدهد که بترسید و پند پذیرید و عبرت گیرید. باین رفتگان و گذشتگان که رسولان را دروغ زن گرفتند، و استهزا کردند، بنگرید که بچه روز رسیدند و چه دیدند! شما نیز اگر همان کنید همان عذاب و همان نقمت بینید! و بدان که نظر در قرآن بر چند وجه است: یکى نظر فکرت، و ذلک فى قوله: و لْتنْظرْ نفْس ما قدمتْ لغد. همانست که گفت: فنظر نظْرة فی النجوم اى تفکر فى النجوم وجه دوم نظر عبرت است، چنان که گفت: فانْظرْ إلى‏ آثار رحْمت الله، أ و لمْ یسیروا فی الْأرْض فینْظروا و قلْ سیروا فی الْأرْض ثم انْظروا. سوم نظر انظار است، چنان که گفت: هلْ ینْظرون إلا أنْ یأْتیهم الله، انْظرونا نقْتبسْ منْ نورکمْ. چهارم نظر رحمت است، چنان که گفت: و لا ینْظر إلیْهمْ یوْم الْقیامة. پنجم نظر حوالت است چنان که گفت: و لکن انْظرْ إلى الْجبل. ششم نظر رویت است، چنان که گفت: إلى‏ ربها ناظرة.


قلْ لمنْ ما فی السماوات و الْأرْض فان اجابوک و الا قلْ لله یا محمد ایشان را بگوى: آنچه در هفت آسمان و هفت زمین است آفریده و ساخته، ملک و حق کیست؟


اگر ایشان جواب دهند و الا هم تو جواب ده که ملک و ملک خداست، که خداوند همگانست و آفریدگارشان، و غیر ایشانست. از روى جبروت و عظمت سخن درگرفت آن گه بتلطف باز آمد، و خلق را بر انابت و توبت خواند، گفت: کتب على‏ نفْسه الرحْمة بر خود رحمت نبشت، و واجب کرد بر خود که رحمت کند بر امت محمد (ص).


و معنى رحمت درین آیت آنست که بتکذیب و کفر ایشان زود عذاب نکند، و خسف و مسخ و تعجیل عقوبت که پیشینان را کرد ایشان را نکند، و توبه بر ایشان عرض کند، یا توبه کنند، یا پس تاخیر عقوبت کند تا بقیامت. اینست که گفت: لیجْمعنکمْ إلى‏ یوْم الْقیامة. برین وجه سخن اینجا تمام گشت، پس بر سبیل ابتدا گفت: الذین خسروا أنْفسهمْ فهمْ لا یوْمنون، بحکم آنکه در لیجمعنکم همه خلق را فراهم گرفت آشنا و بیگانه، و در الذین خسروا أنْفسهمْ بیگانگان و اشقیا را از ایشان بحکم باز برید، گفت: فهمْ لا یوْمنون معنى آنست که زیان کار آن روز آنست که مومن نیست. و روا باشد که سخن اینجا تمام شود که «على‏ نفْسه الرحْمة»، پس بر سبیل استیناف گوید: لیجْمعنکمْ إلى‏ یوْم الْقیامة اى و الله لیجمعنکم اى لیضمنکم الى هذا الیوم الذى انکرتموه، و لیجمعن بینکم و بینه، رد است بر منکران بعث، میگوید: و الله که شما را با هم آرد با این روز قیامت که آن را منکر شده‏اید و جمع کند میان شما و میان وى. و روا باشد که الى بمعنى فى باشد: لیجمعنکم فى یوم القیامة او لیجمعنکم فى قبورکم الى یوم القیامة.


اخفش گفت: الذین خسروا این الذین بدل کاف و میم است که در لیجمعنکم گفت، و معنى آنست که: روز قیامت این مشرکان که بر خود زیان کردند، که قیامت و بعث را منکر گشتند، ایشان را زنده گرداند و با هم آرد.


و بدان که «کتب» در قرآن بر چهار وجه آید: یکى بمعنى فرض و واجب، چنان که در سورة البقره گفت: کتب علیْکم الْقصاص، کتب علیْکم الصیام، کتب علیْکم الْقتال اى فرض علیکم ذلک.


همانست که درین موضع گفت: کتب على‏ نفْسه الرحْمة اى فرض و اوجب، و در سورة النساء گفت: لم کتبْت علیْنا الْقتال؟ اى فرضت و اوجبت.


وجه دوم: «کتب» بمعنى «قضى»، چنان که در سورة المجادله گفت: کتب الله لأغْلبن. همانست که در سورة الحج گفت: کتب علیْه أنه منْ تولاه، و در آل عمران گفت: لبرز الذین کتب علیْهم الْقتْل، و در سورة التوبة گفت: لنْ یصیبنا إلا ما کتب الله لنا اى قضى الله لنا.


وجه سوم: «کتب» بمعنى «جعل»، چنان که در سورة المجادله گفت: أولئک کتب فی قلوبهم الْإیمان یعنى جعل فى قلوبهم الایمان، و در آل عمران و در سورة المائده گفت: فاکْتبْنا مع الشاهدین اى فاجعلنا مع الشاهدین، و در سورة الاعراف گفت: فسأکْتبها للذین یتقون اى اجعلها.


وجه چهارم: بمعنى امر، و ذلک فى قوله: ادْخلوا الْأرْض الْمقدسة التی کتب الله لکمْ اى امرکم الله ان تدخلوها. و جمله این معانى متفرع است بر آن اصل که رب العالمین در لوح محفوظ نبشت، و مصطفى (ص) گفت: «لما قضى الله الخلق کتب فى کتاب فهو عنده فوق العرش: ان رحمتى سبقت غضبى».


و قال مجاهد: اول ما کتبه الله عز و جل فى اللوح کتب فى صدره ان لا اله الا الله، محمد عبد الله و رسوله، فمن آمن بالله و صدق بوعده و اتبع رسوله ادخله الجنة.


و له ما سکن فی اللیْل و النهار کلبى گفت: این آیت بدان آمد که کافران گفتند: یا محمد تو ما را از دین پدران که برمیگردانى، و با دینى دیگر دعوت مى‏کنى، از آنست که ترا خواسته دنیوى نیست، و ترا بمعاش حاجت است، اگر از آنچه مى‏گویى باز گردى، ما ترا معاش تمام دهیم، و از همه بى‏نیاز کنیم. رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد: و له ما سکن فی اللیْل و النهار این عبارتست از هر چه آفریده در مکونات و محدثات، یعنى ما اشتمل علیه اللیل و النهار، و قیل ما یمر اللیل و النهار.


محمد بن جریر گفت: کل ما طلعت علیه الشمس و غربت فهو من ساکن اللیل و النهار. و گفته‏اند: خلائق بر و بحر بعضى آنست که: یستقر بالنهار و ینتشر باللیل، و بعضى آنست که: یستقر باللیل و ینتشر بالنهار. و اینجا فراهم گرفت بنظم مختصر، تا همه در تحت آن شود، و در لفظ ایجاز و اختصار بود، و این از آن جمله است که مصطفى (ص) گفت: «بعثت بجوامع الکلم و اختصر لى الکلام اختصارا».


قومى گفتند: درین آیت اضمارى است، یعنى و له ما سکن و تحرک فى اللیل و النهار، فحذف للاختصار، کقوله «سرابیل تقیکم الْحر» اراد به الحر و البرد، کذلک هاهنا.


ثم قال: هو السمیع الْعلیم اى السمیع لما یقول العباد، لا یخفى علیه شی‏ء من اقاویلهم و حرکاتهم، و ما اسروا و ما اعلموا، العلیم باعمالهم فلا یفوته منها شی‏ء، و العلیم بهم حیث حلوا و نزلوا و استقروا فى اللیل و النهار، و یقال السمیع لحزور الجباه و رمز الشفاه، و جرى لمیاه، العلیم بخفیات الغیوب.